۶ آبان ۰۰
یه جایی صالح اعلا میگفت: وقتی ازش حرف میزنم، دلم یک انار ترک خوردس...
غم دنیا رو دلمه، از خودم که بعد تقریبا 3سال تلاش کردن برای بچهها دیگه بریدم از ساختار و مدیریت مجموعه و از این به بعد انگار همه عشقم و ریختم تو چمدون و نشستم دم در که اگه کاری بود یه تک پا برم تو و اگه هم نه که یه روز چمدون و بردارم و دل بکنم
وقتی ازش حرف میزنم، دلم یک انار ترک خوردس...
من این همه مدت ساختم و هیچی نگفتم ولی دیگه دیدم اینی که دارم ازش مایه میذارم خودمم و هعی داره ازم کم میشه! هعی دارم خسته تر پرخاشگرتر و هعی غمگین تر میشم، کلافه شدم، تموم شدم دیگه
کاش اشتباه نکرده باشم، نه این همه مدت تحملم اشتباه باشه و نه بریدن الانم
کاش شرمنده بچهها نشم و هنوز بتونم براشون کاری کنم...
وقتی ازش حرف میزنم دلم یک انار ترک خوردس...