تنش‌های صبحگاهی

وسط امتحانی‌ام که هیچی ازش حالیم نیست و منتظر جوابای بقیه‌ام، همزمان یه نفر داره دعوام میکنه به خاطر اشتباهی که کردم و دوستام دارن راجع به دورهمی حرف میزنن که بعد از امتحان باید خودم و بهش برسونم و بعدش خودم و به باشگاه برسونم...

همش باعث تنش‌ ذهنیمه و وای از این ذهن بدبختم و کاش کاش کاش میشد یه روز بدون تنش هم وجود داشته باشه و انقد منتظرش نباشم که از پشت بدبختیا بیاد و بهم برسه

  • ری را

شمع بی آرزو

چند روز پیش بود، در حالی که سعی میکردم خوشحال و راضی باشم شمع‌های 21سالگی رو فوت کردم. فراموش کردم آرزو کنم و وقتی بعدتر بهش فکر کردم دیدم آرزویی هم نداشتم که لایق فوت کردن شمع تولد باشه.

این که باید بعد از این بگم 21سالمه عجیبه، اصلا 21سالگی عجیبه. احساس پوچی بدی دارم از این که سه سال از 18سالگیم گذشته و زندگیم هیچ دست‌آورد مفیدی نداشته. اما حس قالب این ماجرا، ترسه. ترس از جوانی که پیش رومه و ترس از فرصت‌هایی که ممکنه بسوزن و ترس از پایانی که ممکنه رضایت بخش نباشه!

21برام کلی حسای بده، ولی دلم میخواد بتونم یاد بگیرم که از مسیر لذت ببرم و کاش یاد بگیرم...

  • ری را

اپالیوس

موازی با این جهان

Designed By Erfan Powered by Bayan