شمع بی آرزو

چند روز پیش بود، در حالی که سعی میکردم خوشحال و راضی باشم شمع‌های 21سالگی رو فوت کردم. فراموش کردم آرزو کنم و وقتی بعدتر بهش فکر کردم دیدم آرزویی هم نداشتم که لایق فوت کردن شمع تولد باشه.

این که باید بعد از این بگم 21سالمه عجیبه، اصلا 21سالگی عجیبه. احساس پوچی بدی دارم از این که سه سال از 18سالگیم گذشته و زندگیم هیچ دست‌آورد مفیدی نداشته. اما حس قالب این ماجرا، ترسه. ترس از جوانی که پیش رومه و ترس از فرصت‌هایی که ممکنه بسوزن و ترس از پایانی که ممکنه رضایت بخش نباشه!

21برام کلی حسای بده، ولی دلم میخواد بتونم یاد بگیرم که از مسیر لذت ببرم و کاش یاد بگیرم...

  • ری را
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اپالیوس

موازی با این جهان

Designed By Erfan Powered by Bayan